کاش میشد که درِ این دل خود باز کنم و تو را همچو خودم مَحرَمِ هر راز کنم
کاش میشد که کمی حرفِ ملایم بزنیم کوک ناکوک خودم با دگران ساز کنم
کاش بودی تو کنار من بیچاره و من فاش گویم به تو احساس خود ابراز کنم
کاش من حال و هوای دگری می داشتم تا فقط با رخ معصوم تو اعجاز کنم
دفتر شعر قدیمم می گرفتم به دو دست قصّه لیلی و قیص دگر آغاز کنم
کاش من نای سخن با دگران می داشتم با ثَنای تو و مدحت داد آواز کنم
کاش بودی تو خدای دل آشفته ی من تا عزیمت به ره خانه ی بت ساز کنم
این کیاوش که تو بینی به دو بندی بند است تو بیا تا به نگاهت عزم پرواز کنم