کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

به مناسبت زادروز محمود دولت آبادی، معرفی کتاب سلوک

امروز زادروز محمود دولت آبادی است. او که بهترین است. او که بهترین است. او که بهترین است.


"تا چه مایه اندوهناک و دشوار می‌تواند باشد عالم وقتی تو هیچ بهانه‌ای برای حضور در آن نداشته باشی."-قسمتی از کتاب سلوک-


به معرفی کتاب سلوک از محمودخان دولت آبادی میپردازیم.

متن را خودم ننوشتم و به جستجو در اینترنت برای یافتن چیزی شبیه تفکر من در مورد کتاب پرداختم.








سلوک، عاشقانه‌ای‌ست دلنشین و جانسوز. عشق شرقی‌ست و قهرمانانش،  زن و مردی وطنی.

سلوک، رمان جنجالی محمود دولت‌آبادی‌ست. رمانی با جهان‌بینی عارفانه و دیدگاهی فلسفی و شرقی با شخصیت‌هایی که علی‌رغم بُعد عرفانی داستان،  طی طریق نمی‌کنند. محمود دولت آبادی چهار سال از عمرش را صرف نگارش این عاشقانه‌ی نامتعارف کرده‌ست (از سال ۷۷تا ۸۱) و رمان سلوک که پرفروش‌ترین کتاب “نشر چشمه” در آن سال بود، جایزه ی ادبی “واو” را نیز از آن خود کرد.

“قیس”، بعد از یازده‌سال رابطه عاشقانه با “نیلوفر”، به اروپا می‌رود و با دست‌نوشته‌هایش از کابوس‌های ذهنی‌اش می‌گوید. می‌خواهد خودش را از هر چیزی که پیش آمده مبرا کند و بالاخره هم دست به قتل می‌زند. هم نیلوفر و هم خانواده‌اش را می‌کشد. قتلی فجیع که تنها با خواندن کتاب متوجه حقیقی بودن یا کابوس گونه بودنش می‌شوید.  عشق‌، تنها ماندن و  مرگ در رمان سلوک واکاوی می‌شوند و هر‌کدام از شخصیت‌ها به‌نوعی به‌سوی مرگ می‌روند.

قلم شیوا، جذاب، واقع‌گریانه و متفاوت محمود دولت‌آبادی از کسی پنهان نیست و در زیر بخشی از رمان زیبای سلوک را با هم می‌خوانیم.

“مادرم؟ به او؛ به رنج‌های او مدیونم. به بی‌تابی‌های او که نتوانستم تاب بیآورم‌شان مدیونم. بیش از دِین به شصت سال، به پنج ساله‌ی پایان عمر او مدیونم که در نوسان حد فاصل جنون و حسرت سپری شد؛ به این که نشد یگانه شود یک لحظه با این زندگانی غم‌بار… مدیونم. او در تنهایی و بی‌پناهی مرد در خانه سالمندان! چشمانم دو تکه ابر شده‌اند؛ دو تکه ابر در آسمانی به فراخی کویرهای سرزمینم. گلایه می‌داشت که نخواهم رفت به زیارت خاکش. می‌دانست، پیشاپیش می‌دانست. اما من می‌رفتم. شبی – شبانه‌ای رفتم و به تمامی یک کتاب در گورستان ماندم؛ او هم بیرون آمده بود از قبر و رفته‌بود به زیارت خاک آن فرزندش که جوان‌مرگ شده‌بود. دیدمش که می‌آمد؛ پیاده و غبارآلود در کفن کرباس با قرآنی که به دست داشت همیشه و لبانش که به ذکر و دعا می‌جنبید؛ حالتی که بسیار ایام دیده‌بودم دو زانو بر سر سجاده‌ای که برایش خریده‌بودم از بازار پیوسته به حرم در مشهد. بگذار به خود بباورانم که آن سجاده را من خریده بودم. اما او… یقین دارم که آرزو داشت برایش گریه کنم. حالا هم من این آرزو را دارم، اما چه کنم… چه کنم که نمی‌توانم! که سیلاب‌ها خشک شده‌اند، نمی‌بارم، هم نمی‌توانم که ببارم، و… این اشک خشک مجالم نمی‌دهد. آیا آن کودک همیشه‌ی درون من نابود شده‌است در من؟ آیا من فلج شده‌است؟ گنگ و فلج؟ چرا؟! نمی‌دانم! “





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

معرفی کتاب؛ عقاید یک دلقک

سیمای تابناک شکست

“عقاید یک دلقک” مونولوگ طولانی جوان بیست و هشت ساله‌ای به نام هانس شنیر است که بارزترین شاخصه او در طول داستان شوریدن او بر هنجارهای اجتماع به رغم شکستهای متوالی است. هانس فرزند یک خانواده ثروتمند است اما با انتخاب شغل دلقک و از آن مهمتر با ازدواج با دختری به نام ماری قید بهره بردن از میراث خانواده را می‌‎زند و از آنها جدا می‌شود. تلخی روایت هانس در این است که ماری، دختری که او به خاطرش به موقعیت خانوادگی‌اش پشت پا زده است، به سادگی و به خاطر علایق مذهبی کاتولیکی ترکش می‌کند تا با فردی “کاتولیک‌تر” زندگی کند. به این ترتیب محرومیت عاطفی و محرومیت مادی سایه خود را بر بخش عمده‌ای از داستان “عقاید یک دلقک” انداخته‌اند.


توضیحات بیشتر در ادامه مطلب(با کلیک بر روی عنوان پست یا فلش زیر تاریخ پست)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

کتاب سه گانه نیویورک


پل استر
شهرزاد لولاچی/ خجسته کیهان

انتشارات افق


کتاب شامل سه داستان است : شهر شیشه ای ، ارواح و اتاق در بسته .
کتاب ها یک جورایی سبک معمایی داره کاراگاهی که به دنبال حل یک معماست اما تفاوت توی دو تا نکته است اولاً که معما هرگز حل نمی شود و دوما که معما هیچ گاه پلیسی نیست جنایتی در کار نیست معما فهم لحظه ها و اندیشه های خاص انسان هایی خاص است ...... افرادی عجیب ، سرگشته و تنها درون شهرهای بزرگ امروزی ....
فوق العاده بود عالی بود و البته من به شخصه ارواح و اتاق در بسته رو به شهر شیشه ای ترجیح می دادم و به خصوص اتاق در بسته خیلی خیلی قشنگ بود . من از داستان ها و فیلم های ناتمام متنفر بودم دلم نمی خواست اخر داستان را نویسنده نقل نکنه اما این بار عالی بود ..... ادمهای داستانهاش ادماهی عجیبی بودن و سوفی خیلی گناه داشت که عاشق مردی به این عجیبی شد تو زندگی یکی از سخت ترین چیزها اینه که عاشق کسی بشی که اون قدر متفاوته و باز می شه گفت سوفی خوشبخت بود که اون قدر هم عاشقش نبود

ظاهرا این کتاب مهم ترین کتاب پل استر هست و با نوشتن همین کتاب مشهور شده
کتاب به خاطر ماهیت معماییش از اون کتاب هایی هست که تا تمومش نکنید زمینش نمی گذارید ولی در عین حال یک حال و هوایی داره که واقعا بعدش ادم دلش می خواد دوباره کتاب را بخونه یک جوری که 4 یا 5 ماهیی طول بکشه شاید شبی فقط 2 یا 3 صفحه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 از من نپرس که چرا نامه ها را نگه داشتم . متاسفم که نسوزاندمشان ......

  

چیزی که از زندگی یاد می گیری همین است : این که چه قدر عجیب است .

 

زندگی بی مقدمه تغییر جهت می دهد

  

قبول کردم که از هیچ چیز سر در نیاورده ام و دیگر هیچ چیز برایم مثل گذشته نیست
 

می خواهم بدانی که دیوانه نشده ام . تصمیمات مهمم را گرفته ام و با اینکه بعضی ها را رنجاندم ، ترک کردنشان بهترین و محبت آمیزترین کاری بود که می توانستم انجام دهم .

 

 داستان فقط برای کسی اتفاق می افتد که قادر به نقل آن باشد

  

فرصت های از دست رفته همان قدر جزئی از زندگی ما هستند که فرصت هایی که به دست می آوریم .

 

 نمی شود آن قدر از چیزی متنفر بود مگر آنکه قسمتی از روحمان آن را بسیار دوست داشته باشد .



منبع: http://bestbooks.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش