They worship everything and they value nothing.
اونا(مردم) همه چیزو میپرستن و برای هیچ چیزی ارزش قائل نیستن
۱۱
ارديبهشت
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی
دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم
رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
۱۰
ارديبهشت
When I look up from my pillow
I dream you are there with me
Though you are far away
I know you'll always be near to me
Yeah, I go to sleep
And imagine that you're there with me
I go to sleep
And imagine that you're there with me
I look around me
And feel you are ever so close to me
Each tear that falls from my eye
Brings back memories of you to me
I go to sleep
And imagine that you're there with me
I go to sleep
And imagine that you're there with me
But I was wrong, I will cry
I will love you till the day I die
You alone, you alone and no one else
You were meant for me
Oh, when morning comes again
I have the loneliness you left me
Each day drags by
Until finally my time descends on me
I go to sleep
And imagine that you're there with me
I go to sleep
And imagine that you're there with me
۰۹
ارديبهشت
« ــ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار…»
نازلی سخن نگفت
سرافراز
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت…
«ــ نازلی! سخن بگو!
مرغِ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته‌ست!»
نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دَم درین ظلام درخشید و جَست و رفت…
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت…
۰۶
ارديبهشت
سریال "سیزده دلیل برای..." سریالی است که تم دبیرستانی دارد و اگر خلاصه آن را نخوانید کاملا شوکه می شوید. اگر می خواهید شوکه شوید همینجا صفحه را ببندید و به دیدن آن بپردازید.
سریال در مورد دختری است که خودش را کشته و حالا می خواهد به بقیه این را بفهماند که مساله تنها خودکشی نیست. دلایل خودکشی است که شاید عده ای ان را حتی نمی بینند.
سریال به شدت کنجکاوکننده است. به محض تمام شدن قسمت، می خواهی قسمت بعدی را ببینی و این فوق العاده است.
در مجموع نمی خواهم توضیح اضافه ای دهم. دیدن این سریال محتوا محور را به شما پیشنهاد میکنم.
۰۳
ارديبهشت