کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۳۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

شعری از سعدی

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

 

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار

چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

 

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

 

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو

 

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند/حافظ

این شعر جوابی است بر شعر شاه نعمت الله ولی ما خاک را به نظر کیمیا کنیم(این پست)



آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند


معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند


چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند


بی معرفت مباش که در من یزید عشق

اهل نظر معامله با آشنا کنند


حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود

تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند


گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار

صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند


می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند


پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

ترسم برادران غیورش قبا کنند


بگذر به کوی میکده تا زمره حضور

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند


پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان

خیر نهان برای رضای خدا کنند


حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود

شاهان کم التفات به حال گدا کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم، کز تماشای تو خلقی به تماشای منند



من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند


گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و چنان محو که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

کاش یک بار از این کوچه گذر میکردی

کوچه ی ساکت تنهایی من 

باز رویای تورامی طلبد 

کاش می دانستی کوچه ی ما

نبض آرام قدم های تورامی فهمد


وهوای نفس این کوچه 

ازنفس های تو جان می گیرد

کاش 

یکبار 

ازاین کوچه گذر میکردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم، شاه نعمت الله ولی

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم


در حبس صورتیم و چنین شاد وخرمیم

بنگر که در سراچهٔ معنی چه ها کنیم


رندان لاابالی و مستان سرخوشیم

هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم


موج محیط و گوهر دریای عزتیم

ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم


در دیده روی ساقی و بر دست جام می

باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم


از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام

تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از وحشی بافقی، یار ما چون نیستی با هر کی خواهی یار باش

ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش

مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن

بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش


آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود

از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش


گر چه می‌دانم که دشوار است صبر از روی دوست

چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش


صبر خواهم کرد وحشی در غم نادیدنش

من که خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

هوس

چند وقتیست که دل من هوس تو کرده جانم/ نه هوس نبوده گویا که چه هست من ندانم


نتوانمت بگویم که چقدر خواهمت من/نه که لال بوده ام نه گره ایست بر زبانم


من و تو قرار بوده که ز هم حوال پرسیم/ تو که ئی که حال خود را به جز از تو من ندانم


تو برای من هوایی نه هوای خشک اما/ تو برای من نهالی و نه حال دیگرانم


تو زمانه ی زمانی تو زمان زمزمانی/ تو ز زم زمان خواهی و منم زم زمانم


دل من خدا ندارد تو خود آ و شو خدایش/ که خدای من خدایی زده است خانمانم


شعر از خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از ایرج جنتی عطایی، رازقی پر پر شد+ آهنگ دلم میخواد گریه کنم داریوش

رازقی پرپر شد

باغ در چله نشست

تو به خاک افتادی

کمر عشق شکست

ما نشستیم و تماشا کردیم

دلم میخواد گریه کنم

برای قتل عام گل

برای مرگ رازقی

دلم میخواد گریه کنم

برای نابودی عشق

واسه زوال عاشقی

وقتی که قلبا و گلا

شکسته و پرپر شدند

وقتی که باغچه های عشق

سوختند و خاکستر شدند

من و تو از گل کاغذی

باغچه ای داشتیم توی خواب

با خشتای مقوایی

خونه میساختیم روی آب

وقتی که ما تو جشن شب

ستاره بارون میشدیم

وقتی که پشت سنگر

سایه ها پنهون میشدیم

از نوک بال کفترا

خون پریدن میچکید

صدای بیداری عشق

رو خواب شب خط میکشید

دلم میخواد گریه کنم

برای قتل عام گل

برای مرگ رازقی

دلم میخواد گریه کنم

برای نابودی عشق

واسه زوال عاشقی

از پشت دیوارای شهر

انگار صدای پا میاد

آوازخون دربدر

انگار یه همصدا میخواد

ابر سیاه رفتنیه

خورشید دوباره درمیاد،

دوباره باغچه گل میده

از عاشقا خبر میاد

دلم میخواد گریه کنم

برای قتل عام گل

برای مرگ رازقی

دلم میخواد گریه کنم

برای نابودی عشق

واسه زوال عاشقی

 

لینک دانلود آهنگ با خوانندگی داریوش

دانلود


#یادآر




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از شیخ بهایی

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

دانلود آهنگ گنجشکک اشی مشی به مناسبت در گذشت حسن حاتمی

حسن حاتمی در گذشت. این خبر دو روز قبل بود. خبری که در هیاهوی زشت این روزها گم شد. برای مردم کازرون او مهم ترین شخصیت شهرشان است. کسی زندگی اش را وقف کازرون کرد


. خلاصه متل قدیمی کازرونی به این شکل است:


گنجشککی سکه پولی پیدا می‌کند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمی‌یابد با آن ماست می‌خرد و با پیرزنی که نان می‌پزد شریک می‌شود. پیرزن به او نارو می‌زند و گنجشکک نان پیرزن را می‌برد. با چوپانی شریک می‌شود و چوپان نیز به او نارو می‌زند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی می‌دزدد. با تازه‌دامادی شریک می‌شود و باز هم نارو می‌خورد. گنجشکک عروس وی را می‌رباید و به لوطیان می‌دهد و در عوض تمبکی از آنان می‌گیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او می‌برد. پادشاه به فراشان دستور می‌دهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمی‌کنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را می‌خورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش می‌آید، موفق می‌شود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس می‌ستاند و با او زندگی می‌کند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشی‌مشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس می‌شی، برف میاد گولّه می‌شی می‌افتی تو حوض نقاشی، می‌گیرتت فراش باشی، می‌کشتت قصاب باشی، می‌پزتت آشپزباشی، می‌خورتت حاکم‌باشی.»


حسن حاتمی با گویش کازرونی آن را تبدیل به شعر میکند و به سراغ احمد شاملو میبرد. احمد شاملو آن را به فارسی تهرانی برگردان می کند و فرهاد مهراد آن را میخواند.
متن آهنگ را در پایین میخوانید

گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی…

دانلود آهنگ



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش