کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۳۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

شعر حافظ صبح است ساقیا + دانلود آهنگ

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن


زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن


خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن


روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند

زنهار کاسه سر ما پرشراب کن


ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده صافی خطاب کن


کار صواب باده پرستیست حافظا

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن


آهنگ صبح است ساقیا از سهیل نفیسی

دانلود


استاد شجریان هم در سبک سنّتی این غزل را خوانده اند که در در ادامه میتوانید آن را دانلود کنید



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

غزلی از حافظ

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم


به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم


نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم


ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم


فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم


شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم


کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم


تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعر نازلی از شاملو

« ــ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار…»

 

نازلی سخن نگفت
سرافراز
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت…

 


 

«ــ نازلی! سخن بگو!
مرغِ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته‌ست!»

 

نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…

 


 

نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دَم درین ظلام درخشید و جَست و رفت…

 

نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت…


دانلود آهنگ مرگ نازلی از شاهین نجفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از دکتر شفیعی کدکنی

گه ملحد و گه دهری و  کافر باشد

گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد


باید بچشد عذاب تنهایی را

مردی که ز عصر خود فراتر باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

یک رباعی از ابوسعید ابوالخیر

دارم گنهان ز قطره باران بیش

از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش


آواز آید که سهل باشد درویش

تو در خور خود کنی و ما در خور خویش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از سایه/هوشنگ ابتهاج


 دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
 محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم


 تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
 هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم

 


 خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحری زین شب گوریم


 زین قصه ی پر غصه عجب نیست شکستن
هر چند که با حوصله ی سنگ صبوریم


 گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست
 زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم


 با همت والا که برد منت فردوس ؟
از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم


 او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست
 ماییم که در پای وی افتاده چو موریم


 آن روشن گویا به دل سوخته ی ماست
 ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از حافظ، زلف بر باد مده


زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکُنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گُلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم


همچنین میتونین آهنگ خوب زلف بر باد مده از محسن نامجو رو از این لینک بخرید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

قاصدک- شعری از اخوان ثالث

“قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری نه ز دیّاری ، باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطن خویش غریب.
قاصدک تجربه های همه تلخ،
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی ...
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی- طمع شعله نمی بندم - اندک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند ...”

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

عشق تو

من به عشت روزی نیست

         که دلی رابرای تو نشکنم.

دل شکستن راه عاشقان نیست، می دانم. اما

   صحبت تو بیش از این صحبت هاست

صحبت تو برای من چون بچه شیر رها شده ایست

 که در پی یافتن ذات خود

 راه ها می رود،

شکست ها می خورد

به پاها می خیزد.

 

تو مرهم زخم تمام اعضای احساسی و بی احساس بدن جوش خورده ام هستی.

من به عشقت

 روزی نیست که زمزم را به یاد ابسولوت ودکا نخورم.

 

من به عشقت

  روزی نیست که ملودی شماره 8  بتهوون را در ذهنم ننوازم.

گور بابای موسیقی بدون عشق .

 

من به عشق مقدس چون مریمم

قسمت می دهم

بگذار هضم شوم در این عشقی که می گویند توخالی است.

به قول که بود که می گفت بیا بنویسیم رو درخت؟

آن دشمن محیط  زیست؟

بگذریم

بیا بنویسیم به روی ابرها

که ما برای یک ساخته شده ایم.

اگر تو بخواهی

 به بالاترین بالاها می رویم، ابر که دیگر خیلی کف است.

بیا ای بهترین بهترینم

بیا ای تمام تمام هایم

با من باش، روی ابرها یا نه.

روی زمین یا نه

هرجایی که بگویی، زندگی است.

فقط با من باش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

یار دبستانی من

یار دبستانی من ترانه ای است از منصور تهرانی که برای فیلم از فریاد تا ترور با صدای فریدون فروغی ساخته شد.

برای شنیدن آهنگ روی این لینک کلیک کنید

این، شعری است از من در جواب شعر زیبای منصور تهرانی .



یار دبستانی من چگونه پر نمیزنی؟                                                             چگونه  بنده خیال خود شدی نمی پری؟

چگونه خواب دیده ای که در خم خیال خود                                                           نمیزنی پری به سوی ماهتاب حال خود؟

یار دبستانی من کجاست آرزوی ما؟                                                           کجاست فردوس برین آرمان کوی ما؟

قرار بود که ما همه سپیده را نظر کنیم                                                           اسم همه مردمان بر در و تخته حک کنیم

هرزه علف هرس کنیم، ترکه ظلم بشکنیم                                                             دیو سیاه به در کنیم،  صفا و صلح افکنیم

یار دبستانی من پرده دریمان کجاست؟                                                             جنگل غیر دشتمان، چاره دردمان کجاست؟

تخته سیاه ما شده حال خراب من و تو                                                           ستم برای ما شده همیشگی به جان تو

یار دبستانی من بده به من یک آرمان                                                           که ما همه رها شویم عروج کنیم به آسمان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش