سیمای تابناک شکست

“عقاید یک دلقک” مونولوگ طولانی جوان بیست و هشت ساله‌ای به نام هانس شنیر است که بارزترین شاخصه او در طول داستان شوریدن او بر هنجارهای اجتماع به رغم شکستهای متوالی است. هانس فرزند یک خانواده ثروتمند است اما با انتخاب شغل دلقک و از آن مهمتر با ازدواج با دختری به نام ماری قید بهره بردن از میراث خانواده را می‌‎زند و از آنها جدا می‌شود. تلخی روایت هانس در این است که ماری، دختری که او به خاطرش به موقعیت خانوادگی‌اش پشت پا زده است، به سادگی و به خاطر علایق مذهبی کاتولیکی ترکش می‌کند تا با فردی “کاتولیک‌تر” زندگی کند. به این ترتیب محرومیت عاطفی و محرومیت مادی سایه خود را بر بخش عمده‌ای از داستان “عقاید یک دلقک” انداخته‌اند.


توضیحات بیشتر در ادامه مطلب(با کلیک بر روی عنوان پست یا فلش زیر تاریخ پست)


هانس در طول داستان وقایع و خاطرات گذشته‌های دورتر و نزدیک‌تر را به یاد می‌آورد. روابط خانوادگی پیش از ازدواج و روابط با ماری محبوب اما بیش از حد مذهبی. واگویه‌های هانس به مرور زمان و با غلبه بیشتر گرسنگی بر دلقک از حالت عادی خارج می‌شوند و گاه به سمت هذیانهایی تب‌آلود یا حتی صحنه‌هایی آمیخته به تخیل پیش می‌روند. علیرغم لحن خشکی که بل برای شخصیتش انتخاب کرده است روایت دردناک او از آنچه بر او گذشته است باعث می‌شود تا خواننده با همدلی عاطفی تمام داستان را پی بگیرد. هانس شنیر بی‌تردید دلقک غمزده محبوب همه خوانندگانی است که عقاید او را خوانده‌اند.

در برابر اجتماع

سهم عمده تک‌گویی شنیر درباره دو تقابل عمده و اصلی او با دو نهادی است که همه چیزش را از او گرفته‌اند: خانواده و کلیسا. خانواده نیمه‌اشرافی که شغلی مانند دلقکی را دون شأن خود می‌دانند و حتی در رزوگار کنونی که هانس در نهایت فقر دست خود را پیششان دراز می‌کند از یاری او سر باز می‌زنند و کلیسای کاتولیک که به بهانه مذهب تنها دارایی ارزشمند هانس یعنی معشوق و همسرش را از او می‌دزدد. شنیر اگرچه مغلوب مطلق مقابله با هر دو نهاد دیرپا و قدرتمند است اما استقلال خود را از هر دو حفظ می‌کند و در برابر هیچ یک پا پس نمی‌کشد.

در داستانهای دیگر هاینریش بل هم می‌توان نشانه‌هایی از همین دو تقابل را یافت. حقیقت این است که بل این دو نهاد را فارغ از ویژگی‌های سنتی‌شان به عنوان دو نهادی که عملا در دست فاشیسم هیتلری و حزب ناسیونال‌سوسیالیست گذاشتند می‌شناخت. بل که در جوانی ناچار شده‌ بود در جنگ جهانی مشارکت کند و ناخواسته عضو ارتشی باشد که از آن نفرت داشت همواره جامعه آلمان را مورد نقدهای جدی قرار می‌داد. برای بل جامعه‌ای که روزگاری توانسته بود تمام قد پشت نازیها بایستد نمی‌توانست هرگز قابل اعتماد باشد.

احتمالا به همین خاطر بود که بل همواره سعی می‌کرد در داستانهایش گوشه‌هایی از اجتماع آلمان را به تصویر بکشد که به عنوان حیات روزمره اجتماع از آنها غفلت شده بود. سیاستهای روزنامه بیلد در “آبروی از دست رفته کاترینا بلوم” یا کلیسای کاتولیک در “عقاید یک دلقک” دقیقا چنین وجه نمادینی ندارند. عناصری که جامعه‌ای را بازنمایی می‌کنند که اگرچه اهلی به نظر می‌رسد اما در حقیقت هر لحظه آماده است تا به دامان فاشیسم بغلطد.

به این ترتیب بود که روح زخم خورده از جنگ هاینریش بل در تمامی روزهای زندگی ادبی او جریان یافت. خود او زمانی پس از دریافت جایزه ادبی نوبل به دوستانش گفته بود “ترجیح می‌دادم به جای جایزه کسی این اطمینان را به من می‌داد که آلمان جنگ جهانی بعدی را آغاز نخواهد کرد”


خرید نسخه چاپی کتاب

خرید نسخه الکترونیکی کتاب