کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

کتاب سه گانه نیویورک


پل استر
شهرزاد لولاچی/ خجسته کیهان

انتشارات افق


کتاب شامل سه داستان است : شهر شیشه ای ، ارواح و اتاق در بسته .
کتاب ها یک جورایی سبک معمایی داره کاراگاهی که به دنبال حل یک معماست اما تفاوت توی دو تا نکته است اولاً که معما هرگز حل نمی شود و دوما که معما هیچ گاه پلیسی نیست جنایتی در کار نیست معما فهم لحظه ها و اندیشه های خاص انسان هایی خاص است ...... افرادی عجیب ، سرگشته و تنها درون شهرهای بزرگ امروزی ....
فوق العاده بود عالی بود و البته من به شخصه ارواح و اتاق در بسته رو به شهر شیشه ای ترجیح می دادم و به خصوص اتاق در بسته خیلی خیلی قشنگ بود . من از داستان ها و فیلم های ناتمام متنفر بودم دلم نمی خواست اخر داستان را نویسنده نقل نکنه اما این بار عالی بود ..... ادمهای داستانهاش ادماهی عجیبی بودن و سوفی خیلی گناه داشت که عاشق مردی به این عجیبی شد تو زندگی یکی از سخت ترین چیزها اینه که عاشق کسی بشی که اون قدر متفاوته و باز می شه گفت سوفی خوشبخت بود که اون قدر هم عاشقش نبود

ظاهرا این کتاب مهم ترین کتاب پل استر هست و با نوشتن همین کتاب مشهور شده
کتاب به خاطر ماهیت معماییش از اون کتاب هایی هست که تا تمومش نکنید زمینش نمی گذارید ولی در عین حال یک حال و هوایی داره که واقعا بعدش ادم دلش می خواد دوباره کتاب را بخونه یک جوری که 4 یا 5 ماهیی طول بکشه شاید شبی فقط 2 یا 3 صفحه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 از من نپرس که چرا نامه ها را نگه داشتم . متاسفم که نسوزاندمشان ......

  

چیزی که از زندگی یاد می گیری همین است : این که چه قدر عجیب است .

 

زندگی بی مقدمه تغییر جهت می دهد

  

قبول کردم که از هیچ چیز سر در نیاورده ام و دیگر هیچ چیز برایم مثل گذشته نیست
 

می خواهم بدانی که دیوانه نشده ام . تصمیمات مهمم را گرفته ام و با اینکه بعضی ها را رنجاندم ، ترک کردنشان بهترین و محبت آمیزترین کاری بود که می توانستم انجام دهم .

 

 داستان فقط برای کسی اتفاق می افتد که قادر به نقل آن باشد

  

فرصت های از دست رفته همان قدر جزئی از زندگی ما هستند که فرصت هایی که به دست می آوریم .

 

 نمی شود آن قدر از چیزی متنفر بود مگر آنکه قسمتی از روحمان آن را بسیار دوست داشته باشد .



منبع: http://bestbooks.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

دیالوگ سریال، Black Sails




Vane: “All these things. Porcelain, books. All so goddamn fragile. The energy it must take to maintain it all. And for what? I can understand a woman’s desire for domesticity — but a man’s?”

Flint: “I can’t understand how you cannot understand. You have no instinct towards earning for yourself a life more comfortable?”

Vane: “I don’t. And had I that instinct, I would resist it. For that is the single most dangerous weapon they possess. The one they tempt. ‘Give us your submission and we will give you all the comfort you need.’ I can think of no measure of comfort worth that price.”


چارلز وین: "همه این چیزها. چینی، کتاب ها. همشون خیلی آسیب پذیر و شکننده انرژی برای سالم نگه داشتنشون نیازه. و در ازاش چیه؟ میتونم علاقه یه زن به خونه و زندگی زیباش رو درک کنم. ولی علاقه یه مرد؟اینو نمیتونم"

فلینت:"منم نمیتونم درک کنم چطور تو نمیتونی درک کنی؟هیچ وقت غریزه فراهم کردن یه زندگی راحت تر رو نداشتی؟"

چارلز وین: "ندارم. و اگه این غریزه رو داشتم با تمام توانم باهاش مقابله میکردم. چون خطرناک ترین سلاحیه که دارن. اونی که باهاش آدم رو وسوسه میکنن. اطاعتت رو به ما بده و ما به تو آرامشی که میخوای رو میدیم. نه واقعا فکر نمیکنم هیچ آرامشی همچین ارزشی رو داشته باشه."

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کیاوش

بهاریه، فریدون مشیری

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ


نوروز زیبایی برای همه خواستارم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش