کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم، شاه نعمت الله ولی

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم


در حبس صورتیم و چنین شاد وخرمیم

بنگر که در سراچهٔ معنی چه ها کنیم


رندان لاابالی و مستان سرخوشیم

هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم


موج محیط و گوهر دریای عزتیم

ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم


در دیده روی ساقی و بر دست جام می

باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم


از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام

تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از وحشی بافقی، یار ما چون نیستی با هر کی خواهی یار باش

ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش

مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن

بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش


آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود

از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش


گر چه می‌دانم که دشوار است صبر از روی دوست

چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش


صبر خواهم کرد وحشی در غم نادیدنش

من که خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

هوس

چند وقتیست که دل من هوس تو کرده جانم/ نه هوس نبوده گویا که چه هست من ندانم


نتوانمت بگویم که چقدر خواهمت من/نه که لال بوده ام نه گره ایست بر زبانم


من و تو قرار بوده که ز هم حوال پرسیم/ تو که ئی که حال خود را به جز از تو من ندانم


تو برای من هوایی نه هوای خشک اما/ تو برای من نهالی و نه حال دیگرانم


تو زمانه ی زمانی تو زمان زمزمانی/ تو ز زم زمان خواهی و منم زم زمانم


دل من خدا ندارد تو خود آ و شو خدایش/ که خدای من خدایی زده است خانمانم


شعر از خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

کاش

کاش میشد که درِ این دل خود باز کنم                      و تو را همچو خودم مَحرَمِ هر راز کنم

کاش میشد که کمی حرفِ ملایم بزنیم                      کوک ناکوک خودم با دگران ساز کنم

کاش بودی تو کنار من بیچاره و من                      فاش گویم به تو احساس خود ابراز کنم

کاش من حال و هوای دگری می داشتم                      تا فقط با رخ معصوم تو اعجاز کنم

دفتر شعر قدیمم می گرفتم به دو دست                      قصّه لیلی و قیص دگر آغاز کنم

کاش من نای سخن با دگران می داشتم                      با ثَنای تو و مدحت داد آواز کنم

کاش بودی تو خدای دل آشفته ی من                      تا عزیمت به ره خانه ی بت ساز کنم

این کیاوش که تو بینی به دو بندی بند است                      تو بیا تا به نگاهت عزم پرواز کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش