کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاملو» ثبت شده است

به بهانه 2 مرداد، روزی که شاملو دیگر نبود؛ من مرگ را زیسته ام

مرگ را دیده ام من

در دیداری غمناک

من مرگ را به دست سوده ام

من مرگ را زیسته ام

با آوازی غمناک

غمناک

وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده

آه!

بگذاریدم!

بگذاریدم!

اگر مرگ

همه آن لحظه ای آشناست که ساعت سرخ

از تپش باز می ماند

وشمعی که به رهگذر باد

میان نبودن و بودن

درنگی نمی کند

خوشا آن دم که زن وار

با شادترین نیاز تنم

به آغوشش کشم

تا قلب

به کاهلی از کار باز ماند

ونگاه چشم

به خالی های جاودانه بر دوخته

وتن عاطل

دردا!

دردا که مرگ

نه مردن شمع

و نه باز ماندن ساعت است

نه استراحت آغوش زنی

که در رجعت جاودانه بازش یابی

نه لیموی پر آبی که می مکی

تا آن چه به دور افکندنی ست

تفاله یی بیش نباشد

تجربه یی است غم انگیز

غم انگیز

به سالها و به سالها و به سالها

وقتی که گرداگرد تو را مرده گانی زیبا فراگرفته اند

یا محتضرانی آشنا

که تو را بدیشان بسته اند

با زنجیر های رسمی شناسنامه ها

واوراق هویت

و کاغذهایی که از بسیاری تمبرها و مهرها

ومرکبی که خوردشان رفته است

وقتی که به پیراهن تو

چانه ها

دمی از جنبش باز نمی ماند

بی آنکه از تمامی صداها

یک صدا آشنای تو باشد

وقتی که دردها از حسادتهای حقیر بر نمی گذرد

وپرسش ها همه

در محور روده ها است

آری،مرگ

انتظاری خوف انگیزست

انتظاری که بی رحمانه به طول می انجامد

مسخی است دردناک

که مسیح را

شمشیر به کف می گذارد

در کوچه های شایعه

تا به دفاع از عصمت مادر خویش برخیزد

وبودا را

با فریادهای شور و شوق هلهله ها

تا به لباس مقدس سربازی در آید

یا دیو ژن را

با یقه ی شکسته وکفش برقی

تا مجلس را به قدوم خویش مزین کند

در ضیافت شام اسکندر

من مرگ را زیسته ام

با آوازی غمناک

غمناک

وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

آهنگ یه شب مهتاب(شبانه 2) از فرهاد، شعری از شاملو

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره کوچه به کوچه
باغ انگوری ، باغ آلوچه


دره به دره ، صحرا به صحرا
اونجا که شبا پشت بیشه ها
یه پری میاد ترسون و لرزون
پاشُ میذاره تو آب چشمه
شونه می کنه موی پریشون

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره ته اون دره
اونجا که شب ها ، یکه و تنها
تک درخت بید ، شاد و پر امید
می کنه به ناز ، دستشُ دراز
که یه ستاره بچکه مثل یه چیکه بارون
به جای میوه اش ، سر یه شاخه اش بشه آویزون

یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب
منو می بره از توی زندون
مثل شب پره با خودش بیرون

می بره اونجا که شب سیاه
تا دم سحر شهیدای شهر
با فانوس خون جار می کشن


تو خیابون ها ، سر میدون ها
عمو یادگار ، مرد کینه دار
مستی یا هشیار ، خوابی یا بیدار


مستیم و هشیار ، شهیدای شهر
خوابیم و بیدار ، شهیدای شهر
آخرش یه شب ماه میاد بیرون
از سر اون کوه ، بالای دره
روی این میدون ماه میشه خندون

یه شب ماه میاد


لینک دانلود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

دانلود آهنگ گنجشکک اشی مشی به مناسبت در گذشت حسن حاتمی

حسن حاتمی در گذشت. این خبر دو روز قبل بود. خبری که در هیاهوی زشت این روزها گم شد. برای مردم کازرون او مهم ترین شخصیت شهرشان است. کسی زندگی اش را وقف کازرون کرد


. خلاصه متل قدیمی کازرونی به این شکل است:


گنجشککی سکه پولی پیدا می‌کند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمی‌یابد با آن ماست می‌خرد و با پیرزنی که نان می‌پزد شریک می‌شود. پیرزن به او نارو می‌زند و گنجشکک نان پیرزن را می‌برد. با چوپانی شریک می‌شود و چوپان نیز به او نارو می‌زند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی می‌دزدد. با تازه‌دامادی شریک می‌شود و باز هم نارو می‌خورد. گنجشکک عروس وی را می‌رباید و به لوطیان می‌دهد و در عوض تمبکی از آنان می‌گیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او می‌برد. پادشاه به فراشان دستور می‌دهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمی‌کنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را می‌خورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش می‌آید، موفق می‌شود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس می‌ستاند و با او زندگی می‌کند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشی‌مشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس می‌شی، برف میاد گولّه می‌شی می‌افتی تو حوض نقاشی، می‌گیرتت فراش باشی، می‌کشتت قصاب باشی، می‌پزتت آشپزباشی، می‌خورتت حاکم‌باشی.»


حسن حاتمی با گویش کازرونی آن را تبدیل به شعر میکند و به سراغ احمد شاملو میبرد. احمد شاملو آن را به فارسی تهرانی برگردان می کند و فرهاد مهراد آن را میخواند.
متن آهنگ را در پایین میخوانید

گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی…

دانلود آهنگ



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعر نازلی از شاملو

« ــ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار…»

 

نازلی سخن نگفت
سرافراز
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت…

 


 

«ــ نازلی! سخن بگو!
مرغِ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته‌ست!»

 

نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…

 


 

نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دَم درین ظلام درخشید و جَست و رفت…

 

نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت…


دانلود آهنگ مرگ نازلی از شاهین نجفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شروع وبلاگ

خب به نظرم وقتش بود که دوباره وبلاگ بنویسم. این وبلاگ هم یه وبلاگ کاملا شخصیه که عموم میتونن باهاش باشن. به امید روزهای خوب


فکر کنم شروع وبلاگ با شاملو بهترین اتفاق ممکن باشه


در من، زندانیِ ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی کرد


من با نخستین نگاه تو


آغاز شدم...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش