کلبه ای شخصی برای آرامش شخصی

اقبال لاهوتی

برخیز، ای داغ لعنت‌خورده، دنیای فقر و بندگی!

جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی.

باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند،

آنگه نوین جهانی سازیم، هیچ‌بودگان هر چیز گردند.

روز قطعی جدال است، آخرین رزم ما.

انترناسیونال است نجات انسان‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

حقیقت زندگی

آروم صداش زدم و گفتم:
میخوای حقیقت زندگی رو واست بِکِشم؟
گفت: بکشی؟ چجوری؟
گفتم: با حرفام . تو رویاهات
گفت: بکش
گفتم:
حقیقت زندگی یعنی جنگلبانی که تو خونه نجار شام خورد.
یعنی دلقک شادی که ناراحت بیماری بچشه.
یعنی اونی که می خواد از بالا خودشو بندازه پایین و بُکُشه. اما نمیخواد راحت تموم شه. میخواد اونقدر داد بزنه که همه مردم شهر ببیننش.
یعنی من، تو و همه کسایی که به دلیلی نامعلوم وقتی باید سرمون تو کار خودمون باشه نیست و وقتی باید نباشه، هست.
حقیقت زندگی زشت و بدبوئه. مشکل اینجاست که هیچ کس نمیخواد بو بکشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

منتسب به مولانا

ﺫﺭﻩ ﮔﺮ ﺑﺎﺷﻲ ﻏﺒﺎﺭ ﭘﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﻋﻨﺎ ﺷﻮﻱ
ﻗﻄﺮﻩ ﮔﺮ ﮔﺮﺩﻱ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﻫﻤﺪﻡ ﺩﺭﻳﺎ ﺷﻮﻱ
ﻋﺸﻖ ﻣﻲ ﺟﻮﻳﻲ ﺯ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺗﻘﻮﺍ ﻣﮕﻮ
ﺗﺮﻙ ﺧﻮﺩ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻭﺻﺎﻟﺶ ﺟﺎ ﺷﻮﻱ
ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺑﻴﺪﻟﻲ ﻻﻑ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﻳﻲ ﻧﺰﻥ
ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺁﻣﻮﺯ ﺗﺎ ﻫﻤﺨﺎﻧﻪ ﻣﻮﻻ ﺷﻮﻱ
ﺩﺭ ﭘﻲ ﻭﺯﻥ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﻭ ﻗﺎﻓﻴﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﺒﺎﺵ
ﺷﻤﺲ ﻣﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺷﻮﻱ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

حافظ

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم

من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

حقیقت زندگی

آروم صداش زدم و گفتم:
میخوای حقیقت زندگی رو واست بِکِشم؟
گفت: بکشی؟ چجوری؟
گفتم: با حرفام . تو رویاهات
گفت: بکش
گفتم:
حقیقت زندگی یعنی جنگلبانی که تو خونه نجار شام خورد.
یعنی دلقک شادی که ناراحت بیماری بچشه.
یعنی اونی که می خواد از بالا خودشو بندازه پایین و بُکُشه. اما نمیخواد راحت تموم شه. میخواد اونقدر داد بزنه که همه مردم شهر ببیننش.
یعنی من، تو و همه کسایی که به دلیلی نامعلوم وقتی باید سرمون تو کار خودمون باشه نیست و وقتی باید نباشه، هست.
حقیقت زندگی زشت و بدبوئه. مشکل اینجاست که هیچ کس نمیخواد بو بکشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

دیالوگ فیلم- Eyes Wide Shut

آلیس(نیکول کیدمن):
صبح فردا از خواب بیدار شدم و دلهره داشتم.
نمیدونستم که دلهره ام برای اینه که اون رفته یا این که ممکنه هنوزم اینجا باشه




Eyes Wide Shut 1999
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

شعری از دکتر شفیعی کدکنی

هیچ میدانی چرا چون موج

در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟

زان که بر این پرده ی تاریک

این خاموشی نزدیک

آنچه میخواهم نمی بینم

وآنچه می بینم نمی خواهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

آهنگ Chasing Cars

این آهنگ احتمالا جزو بهترین عاشقانه های تاریخ است. از گروه Snow Patrol


We'll do it all

ما همه کاری خواهیم کرد

 

Everything

همه چیز

 

On our own

برای ماست

 

We don't need

ما احتیاج نداریم


Anything

به هیچ چیز

 

Or anyone

یا هیچ کسی

 

کورس آهنگ

If I lay here

اگه من اینجا دراز کشیدم

 

If I just lay here

اگه فقط من اینجا دراز کشیدم

 

Would you lie with me?

ایا تو هم کنار من دراز میکشی؟

 

And just forget the world?

و دنیا (اتفاقات پیرامون) رو فراموش میکنی؟

پایان کورس

 

I don't quite know

من خیلی خوب بلد نیستم

 

How to say

که چطور باید بهت بگم

 

How I feel

که چه احساسی دارم

 

Those three words

این سه کلمه

 

Are said too much

خیلی گفته شده اند

 

They're not enough

ولی کافی نیستند (برای نشون دادن احساس من)

 

(منظورش از سه کلمه I Love You هست

میگه گفتن این کلمه برای اینکه نشون بده

چه حسی داره کافی نیستن)

 

کورس آهنگ

 

Forget what we're told

فراموش کن چیزایی رو که به ما گفته شده

 

(منظورش اینه که اتفاقاتی رو که قبلا برامون افتاده)

 

Before we get too old

قبل از اینکه خیلی پیر بشیم

 

Show me a garden

یه باغی رو بهم نشون بده

 

That's bursting into life

که توی زندگیمون در حال شکفتن هست

 

Let's waste time

بیا وقت تلف کنیم

 

Chasing cars

ماشین ها رو تعقیب کنیم

 

(ماشین ها رو تعقیب کنیم یعنی اینکه دنبال رویاهامون بریم

ولی رویایی که شاید به واقعیت نزدیک نباشه اونجایی که میگه

بیا وقت تلف کنیم اشاره به همون فراموش کردن دنیا داره یه

جمله معروف دارن که میگه:

"تو مثل سگی هستی که داره یه ماشین رو تعقیب میکنه تو هیچگاه

بهش نمی رسی و حتی اگر هم برسی نمیدونی باهاش چی کار کنی")

 

Around our heads

توی ذهنمون

 

I need your grace

به کمک تو احتیاج دارم

 

To remind me

که خودم رو بیاد بیارم

 

To find my own

که خودم رو پیدا کنم

 

کورس آهنگ

 

All that I am

تمام چیزی که هستم

 

All that I ever was

تمامی چیزی که بودم

 

Is here in your perfect eyes

اینجاست توی اون چشمای جادویی (بی عیب) تو

 

They're all I can see

چشمای تو تمام چیزی هست که میبینم

 

I don't know where

نمیدونم کجا

 

Confused about how as well

و همچنین گیج شدم که چطوری

 

Just know that these things

فقط اینو میدونم که این چیزها

 

Will never change for us at all

در ما اصلا تغییری ایجاد نمیکه

 

کورس آهنگ




لینک دانلود SoundCloud


دانلود

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

مرا ببوس محسن مخملباف

مرا ببوس محسن مخملباف احتمالا یکی از ساده ترین نوشته های آن دوران است. شاید حتی بدون هیچ گونه فکری از او. اما گاهی سادگی چنان زیبایی به شعر یا داستان و کلا نوشته ادبی می دهد که تصورش هم سخت است. داستان با یک موضوع تازه شروع می شود و با یک موضوع تازه پایان میپذیرد. اما در میانه به شدت تکراری است. نکته مهم نوشته این است که با وجود تکراری بودن همچنان خسته کننده نیست


س: نام و مشخصات خود را بنویسید؟

ج: مصطفی، بیکار، چریک.

س: طریق آشنایی خود را با مرضیه شرح دهید؟

ج: با دوستم حسن برای پخش اعلامیه سر کوچه فشاری قرار روزانه داشتیم. شیوه قرار طوری بود که مثل جوان های دخترباز لباس می پوشیدیم و سر کوچه می نشستیم. روز دومی که سر کوچه فشاری نشسته بودیم، صحبت از آن بود که اعلامیه ها در یک مسافرخانه با پلی کپی دستی چاپ شود ؛ که یک ماشین شخصی به ما شک کرد. دوستم حسن احتمال داد گشت ساواک باشد. برای رد گم کردن به دسته دخترهایی که از دبیرستان بر می گشتند نگاه کرد و به من گفت " مصطفی نگاه کن تا وضعیت عادی شود." سرم را بالا آوردم و به ظاهر به دخترها اما در واقع به نوشته دیوار روبرو نگاه کردم. " تخلیه چاه، فوری " یک شرم ذاتی و میل به مبارزه، احساسات دیگر را در من تحت الشعاع قرار داده بود. دخترها رفتند و ماشین شخصی هم رفت. در حالی که آدم های تویش تا آخرین لحظه به ما برّ و برّ نگاه می کردند. روی سکوی یک مغازه نشستیم. حسن گفت " پارچه ململ برای چاپ دستی بهتر از چیت است. مرکب پلی کپی راحت تر عبور می کند. اعلامیه های بار پیش خوب از کار در نیامده. دوباره صدای توقف یک ماشین آمد. من سرم را بالا آوردم که ببینم همان ماشین نباشد ؛ یک تاکسی مسافرانش را پیاده می کرد. از کنار تاکسی متوجه دختری شدم که به من نگاه می کرد. برای یک لحظه نگاه ما در هم گره خورد. دختر دو سه قدم دور شد اما برگشت و یکراست به سمت ما آمد. طوری به من نگاه می کرد که انگار مرا می شناسد. حسن هم متوجه دختر شد که داشت کتاب هایش را از دست راستش به دست چپش می داد. بعد بی مقدمه یک سیلی به صورت من زد. حسن جا خورد. دختر گفت " خجالت نمی کشی؟ چرا دست از سرم برنمی داری؟ می گم بابام  پدرتو در بیاره، " حسن بلند شد، جلوی دست او را گرفت و گفت: " خانوم اشتباه گرفتی." دختر گفت " من اشتباه گرفتم؟! یک ماهه دنبال من می افته." و رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش

رهی معیری وفای شمع

مردم از درد و نمی ایی به بالینم هنوز
مرگ خود م یبینم و رویت نمی بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل بدامن میفشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کیاوش